English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7181 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i had no a U چاره دیگری نداشتم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I didnt expect it from you of all people . U ازتویکی توقع نداشتم
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
loved i nothonour more U اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
i had half a mind to go U چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
remedies U چاره
remedy U چاره
makeshift U چاره
remedying U چاره
remedied U چاره
alternative U چاره
alternatives U چاره
recourse U چاره
resourc U چاره
remediless U بی چاره
shiftless U بی چاره
irremediableness U چاره ناپذیری
solution U چاره سازی
unavoidable U چاره ناپذیر
stopgaps U چاره موقت
inevitability U چاره ناپذیری
inevitable U چاره نا پذیر
It cant be helped. U چاره ای نیست
stopgap U چاره موقت
remediable U چاره پذیر
absolute <adj.> U چاره نا پذیر
the remedy lies in this U چاره ان اینست
resourceful U چاره ساز
ineluctable U چاره ناپذیر
solutions U چاره سازی
irremediable U چاره ناپذیر
pis aller U اخرین چاره
engrained U چاره ناپذیر
an active remedy U چاره موثر
make do U چاره موقتی
inalienable <adj.> U چاره نا پذیر
indispensable <adj.> U چاره نا پذیر
inevitable <adj.> U چاره نا پذیر
mitraille U چاره پاره
unalterable <adj.> U چاره نا پذیر
irretrievability U چاره ناپذیری
inescapable U چاره نا پذیر
unalienable <adj.> U چاره نا پذیر
the only remedy is patience U چاره ان شکیبایی است
indispensably U بطور چاره ناپذیر
remedial U چاره ساز شفابخش
dispensable U چاره پذیر غیرضروری
indispensability U چاره ناپذیری اقتضا
indispensable U چاره نا پذیر ضروری
pis aller U اخرین پناه چاره
irredeemably U بطور چاره ناپذیر
stop gap U وسیله یا چاره موقتی
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
To seak a remedy. U چاره جویی کردن
to seek a remedy for something U چاره جویی کردن
boot U اخراج چاره یافایده
irremediably U بطور چاره ناپذیر
What can one do about it? U چاره کدام است ( چیست ) ؟
makeshift U چاره موقتی ادم رذل
death is inevitable U مرگ حتمی یا چاره ناپذیراست
helps U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
help U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
afterthought U چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
helped U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
haematogen U دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
It just cant be helped . U کاریش نمی شود کرد ( چاره یی نیست )
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
afterthoughts U فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
He is incorrigible. U این آدم چاره اش نمی شود ( اصلاح پذیر نیست )
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
ameliorate U اصلاح کردن چاره کردن
ameliorating U اصلاح کردن چاره کردن
ameliorates U اصلاح کردن چاره کردن
ameliorated U اصلاح کردن چاره کردن
t' other U دیگری
tother U دیگری
thirds U به دیگری
another U دیگری
third U به دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
other U متفاوت دیگری
at another time U در زمان دیگری
others U متفاوت دیگری
consecutively U یکی پس از دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
at second hand U از قول دیگری
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
onother's money U پول دیگری
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
one country or another U این یا یک کشور دیگری
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
detinue U ضبط مال دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
transplant U درجای دیگری نشاندن
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
it is of a different kind U قسم دیگری است
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
predecease U مرگ قبل از دیگری
predecease U قبل از دیگری مردن
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
one after a U یکی درپی دیگری
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
personifying U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transplanting U درجای دیگری نشاندن
transplants U درجای دیگری نشاندن
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
personified U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
alternately U تغییر از یکی به دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
converting U تغییر چیزی به دیگری
convert U تغییر چیزی به دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
converted U تغییر چیزی به دیگری
release U اعراض از حق به نفع دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
converts U تغییر چیزی به دیگری
matches U تنظیم ثبات معادل با دیگری
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
match U تنظیم ثبات معادل با دیگری
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
overlap U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
overlaps U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
overlapped U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
to be moved to another school U به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
are these a more apples U هیچ سیب دیگری هست
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
Recent search history Forum search
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1In dubio mitius
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com